نقاط کانونی تحول و آگاهی جمعی
بیاینه اخیر مقام رهبری از جنس توسعه یا مرمت و یا بازسازی آگاهی جمعی است و آنچه در عمق فلسفی آن دیده میشود دعوت جوانان به خیزش مجدد است. اگر این امتداد فلسفی درنظر گرفته نشود، کل محتوای آن ممکن است به اتهام تکراری بودن، غیرکاربردی بودن و یا شعاری بودن کنار گذاشته شود.
دکتر علی اکبر ناسخیان | پژوهشگر مرکز تحقیقات مبانی و مدلهای اقتصادی بومی
1397/12/16
تعداد بازدید:
برخی گمان میکنند تفکر دو نوع است. یکی نوع آن تفکری است که بدون نگاه به حل مسئله بزرگ می شود و صرفاً در یک جهان انتزاعی، خود را فربه میسازد (تفکر انتزاعی) و در مقابل، تفکر درست آن است که ناظر به حل مشکلات مثلاً اجتماعی یا فردی باشد و در یک کلام، تفکر کاربردی باشد. این تقسیمبندی و شیوه نگاه، ناتمام است. مسائل و مشکلات بیرون از آگاهی عمومی یا فرهنگی که مردمان در آن زندگی میکنند وجود ندارد و نگاه پوزیتیویستی و شیء انگار به مسائل، خود، ناشی از نقصان فهم و آگاهی است. مسئله یا مشکل، حدومرز یک آگاهی و تفاوت و تمایز آنرا با آگاهی دیگرنشان می دهد. کرم ابریشم در تلاش برای پاره کردن پیله، به آگاهی از مسئله یعنی همان محدودیت ناشی از جرم پیله دست مییابد و راه را نیز درست در همان محدوده و البته در یک کانون و افق نو (یعنی شکافتن پیله) مییابد. مسئله چیزی نیست و تفکر برای حل آن مسئله چیزی دیگر. بسیاری از مسائل ما به زیست ناآگاهانه ما یا به شیوه خاصی از آگاهی ما باز میگردد. اگر این تغییر کند، مسئله نیز بالمره همچون سرابی ناپدید میشود یا تغییر می کند. مشکلات اقتصادی ما ممکن است ناشی از ناهماهنگی عقلانی در آگاهی عمومی ما یا به عبارت مصطلح، ناشی از زیست فرهنگی ما باشد.
مسائل اقتصادی جامعه ما نه بهصورت موجودات مستقل و فی نفسه و صلب، بلکه صرفاً نموداری از جهان آگاهی ما هستند.این جهان یک فکرت است از عقل کل/ عقل چون جان است و صورتها رسل (مولوی). اگر این مفروض معرفتشناختی را بپذیریم، دیگر برای درمان دردهای اقتصادی لزوماً به سراغ اقتصاددانها و نظریههای پوسیده آنها نخواهیم رفت. همچنین لزوماً بر علمی که به توسعه آگاهی و یا تغییر آن می انجامد، این ایراد سهمگین را وارد نمیکنیم که چرا علم شما کاربردی و ناظر به مسئله نیست؟
بیاینه اخیر مقام رهبری از جنس توسعه یا مرمت و یا بازسازی آگاهی جمعی است و آنچه در عمق فلسفی آن دیده میشود دعوت جوانان به خیزش مجدد است. اگر این امتداد فلسفی درنظر گرفته نشود، کل محتوای آن ممکن است به اتهام تکراری بودن، غیرکاربردی بودن و یا شعاری بودن کنار گذاشته شود. این بیانیه یک نقطه گذاری در عمق میدان دید ما است که بواسطه آن یک سطح دو بعدی به یک سطح سه بعدی تبدیل میشود. همان مشکلات و مسائل تکراری این بار از زاویه دیگری نگریسته میشود. همچنانکه روششناسی متن بیانیه در مورد خود انقلاب نیز صادق است. انقلاب ابتدا در کنار نقاط کانونی سرمایهداری غرب و کمونیسم شرق که جهان را به شکل مسطح تقابل غرب و شرق درآورده بود، نقطه جدیدی در عمق قرارداد: اسلام انقلابی. سپس این نقطه بهتدریج و براثر مقاومت عنصر جوان، جهان دو بعدی را در سه بعد تحلیل کرد و نهایتاً با افول کمونیسم شرقی، خط تقابل، بین دو نقطه اسلام و سرمایهداری غربی قرار گرفت. این نقطه کانونی سوم، یعنی اسلام انقلابی به مشاهدهگران وفادارش در دهه چهل و پنجاه، این امکان را داد که سرمایهداری و کمونیسم را از نقطهای دیگر و با وسعت نظری متفاوت ببینند؛ همان نظرگاهی که نقطه انقلاب و اصلاح نیز قلمداد میشد.
این مثال مشهوری است که ماهی تا وقتی در آب است، آب را نمیبیند. درست در مورد آگاهی جمعی نیز چنین است؛ ما تا وقتی نقطه کانونی جدیدی شکل نگرفته بود، نه سرمایهداری را میدیدیم نه کمونیسم را، چرا که درست در همان سطحی قرار داشتیم که سرمایهداری و کمونیسم قرار داشتند. حتی بسیاری از روشنفکران متعهد (همچون آل احمد) تا پیش از وقایع 42، از زاویه چپ، راست گرایی دستگاه حاکمه را به نقد میکشیدند. این خون به خون شستن، البته محال آمد، محال. در چنین شرایط مسطحی، امام خمینی نقطه کانونی جدیدی ایجاد کرد؛ نظرگاه جدیدی که در آن بعدی به آگاهی ما اضافه میشد. همچنان که شیء در یک مختصات سه بعدی بهتر دیده میشود، همچنان، اسلام انقلابی امام نیز مختصات سرمایهداری غرب و کمونیسم شرق را بهتر به ما نشان داد و همین نقطه و نظرگاه کانونی، کانون و نظرگاه تغییر نیز قرار گرفت. از نظرگاه است ای مغز وجود/اختلاف مؤمن و گبر و یهود (مولوی).
اکنون نیز ما در جهان دوقطبی «ما» و «آنها»؛ نیازمند نقطه کانونی جدیدی بودیم تا چشم ما را نسبت به اسلام سرمایهداری که در بدنه و ساختار اجرایی-اداری کشور خودمان تنیده شده است (یا به بیانی دیگر قسمتی از «آنها» که هنوز در «ما» وجود دارد) بینا سازد. نقطهای که ما را به ما بهتر بنمایاند تا این اسلام آلوده به سرمایهداری در مصاف با غرب، پالوده شود. نقطه کانونی و جدید این زوایه نگرش، خیزش آگاهی در جوانان است؛ چیزی در متن همان اسلام انقلابی. و این به روشنی مرز ما را با طرفداران «اصالت ساختار» که چند دهه است گرفتار آنیم روشن میسازد. دیگر بعد از این هوادارن اسلام انقلابی، نمیتوانند به بهانه اینکه ساختارها فاسد است یا اینکه فساد ساختاری است یا اینکه مکانیسمها غلط است یا اینکه خانه از پای بست ویران است و… از زیر بار مسئولیت و تحول انسان گرایانه خویش شانه خالی کنند و از پذیرش تقدم «اراده» بر «ساختار»، تن زنند. تنها و تنها از همین زاویه نگرش جدید است که میتوان فهمید یک ساختار چگونه در عین ثبات، تحول می یابد یا به بیان سادهتر، چگونه یک «نظام» میتواند همزمان «انقلابی» هم باشد.